شرمنده و شرمگین و خجل و شرمنده روی. (ناظم الاطباء) : روی شرم آلود او زیور نمی گیرد به خود شبنم بیگانه را ره نیست در بستان او. صائب تبریزی (از آنندراج). چشم شرم آلود او را مردمک چون مهر شرم از پریشان گردی نظاره دارد درحصار. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به شرم آلوده شود
شرمنده و شرمگین و خجل و شرمنده روی. (ناظم الاطباء) : روی شرم آلود او زیور نمی گیرد به خود شبنم بیگانه را ره نیست در بستان او. صائب تبریزی (از آنندراج). چشم شرم آلود او را مردمک چون مهر شرم از پریشان گردی نظاره دارد درحصار. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به شرم آلوده شود
پوشیده شده از خوی و عرق. (ناظم الاطباء). آنکه عرق کرده باشد. (آنندراج). آلوده به عرق. خوی آلوده: ای بسا خانه تقوی که رسیده ست به آب تا ز منزل عرق آلود برون تاخته ای. صائب. نقصان نکرد خضر ز سر چشمۀ حیات جان را به جبۀ عرق آلود یار بخش. میرزا صائب (از آنندراج). و رجوع به عرق آلوده شود
پوشیده شده از خوی و عرق. (ناظم الاطباء). آنکه عرق کرده باشد. (آنندراج). آلوده به عرق. خوی آلوده: ای بسا خانه تقوی که رسیده ست به آب تا ز منزل عرق آلود برون تاخته ای. صائب. نقصان نکرد خضر ز سر چشمۀ حیات جان را به جبۀ عرق آلود یار بخش. میرزا صائب (از آنندراج). و رجوع به عرق آلوده شود
چرکین. (آنندراج). چرکین و ناپاک و پلید و ملوث و کثیف. (ناظم الاطباء). چرک آلوده. چرکن، زخم آلوده به چرک و ریم. ریمناک. رجوع به چرک و چرک آلوده و چرکین شود
چرکین. (آنندراج). چرکین و ناپاک و پلید و ملوث و کثیف. (ناظم الاطباء). چرک آلوده. چرکن، زخم آلوده به چرک و ریم. ریمناک. رجوع به چرک و چرک آلوده و چرکین شود